آمریکا نباید به رژیم ایران آنچه را بدهد که میخواهد: تقابل

کارشناسان سیاسی با راهنماییهایشان در باره چگونگی برخورد با ایران در رابطه با خطر اتمی و خیزش مردمی، در حال بمباران کردن دولت های غربی – به ویژه آمریکا- هستند. برخی، از جمله چناح راست در آمریکا، سیاست های شدید اقتصادی و یا حتی تهاجم نظامی را توصیه میکنند. دیگرانی، چون اصلاح طلبان درون ایران، طرفدار عدم دخالت کامل میباشند.

ترجمه مقاله آقای بنی صدر در (IN THESE TIMES):

ژورنال In These Times در سال 1976 بوسیله تاریخدان مشهور، جیمز واینشتاین تاسیس و شناخته شده ترین چهره های چپ مترقی، از جمله رابرت مارکوزه، نوام چامسکی و جولیان باند به همکاری با نشریه پرداختند. هدف نشریه مقابله با استبداد شرکتهای چند ملیتی و مقابله با ارزشهای بازار و جایگزین کردن آن با ارزشهای انسانی میباشد و نیز ایجاد فضایی برای دقیقترین تحلیلهای سیاسی- اجتماعی و پیشنهاد سیاستهایی برای آینده بشریت مباشد

کارشناسان سیاسی با راهنماییهایشان در باره چگونگی برخورد با ایران در رابطه با خطر اتمی و خیزش مردمی، در حال بمباران کردن دولت های غربی – به ویژه آمریکا- هستند. برخی، از جمله چناح راست در آمریکا، سیاست های شدید اقتصادی و یا حتی تهاجم نظامی را توصیه میکنند. دیگرانی، چون اصلاح طلبان درون ایران، طرفدار عدم دخالت کامل میباشند.

در عین حال یک جنبش انقلابی رو به گسترش در ایران در تلاش برای برانداختن یک رژیم دیکتاتوری هر چه بیشتر منفور است. این جنبش بر آنست که انقلاب های اجتماعی 1905، 1951، و 1979 را به نتیجه ای منطقی ، یعنی استقرار یک دمکراسی مستقل و رشدی بر پایه عدالت اجتماعی برساند.

رژیم به اصطلاح «جمهوری اسلامی» ، که نه اسلامی است و نه جمهوری، بنیاداٌ قادر به برآوردن این اهداف نیست. هشت سال حکومت اصلاح طلب رییس جمهور پیشین محمد خاتمی، که تنها قدرت ولی فقیه راتقویت نمود، تقلب بزرگ انتخاباتی در خرداد سال پیش، و سرکوب وحشیانه تظاهرات صلح آمیز پس از آن به اکثر ایرانیان ثابت کرد که رژیم فعلی به طور ساختاری از اصلاح خود ناتوان است. این جنبش عدم خشونت خواهان انتخاباتی آزاد و سالم و قانون اساسی جدیدی است که مطابق آن روحانیت دارای هیچ قدرتی نباشد و دولت از دین (و مرام) جدا باشد.

سیاست خارجی آینده آمریکا در قبال ایران بایستی با توجه به ریشه نارضایتی ها ی گسترده مردم از یکسو و نیز از سوی دیگر با توجه به دلایل تلاش دولت ایران در کنترل و انحراف توجه مردم از طریق ایجاد و بهره برداری از بحران ها که به دلیل ترس از دخالت خارجی میباشد ، اتخاذ گردد.

تا انقلاب 1979 شاه ایران سیاست های داخلی و خارجی خود را بر محور رابطه با ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی و آنچه «کمونیسم بین المللی » میخواند شکل میداد و تعریف میکرد. زمانیکه پس از سقوط شاه در ژانویه 1979، روحانیت قدرتمدار بر آن شد تا کنترل کامل دولت را به دست بگیرد، دولت آمریکا به محور اصلی سیاست در ایران تبدیل شد، تا آنجا که آیت الله خمینی ، رهبر جدید، حتی اشغال سفارت آمریکا (در تهران) را در نوامبر 1979 انقلابی بزرگتر از انقلاب اول خواند.

آز آن زمان تا به حال رژیم ایران آمریکا را مسؤل هر اتفاق ناگواری میداند که بر ایران میرود: از جمله جنگ هشت ساله با عراق، تحریم اقتصادی و شناخت ایران به عنوان کشوری حامی تروریسم بین المللی. طی ماه های گذشته آمریکا مسؤل خیزش مردمی پس از تقلب انتخاباتی در خرداد 1388 خوانده شد، و نیز آمریکا و اسراییل متهم به برنامه ریزی و اجرای سوء قصد به فیزیکدان اتمی ایران، علی مسعود محمدی، در ژانویه 2010 گشتند. البته «بحران اتمی»، یکی از بی شمار بحران هایی است که این رژیم طی سه دهه گذشته به منظور حفظ مشروعیت و جانشینی پایگاه های داخلی حمایت برای خود، ایجاد کرده است نیز همچنان ادامه دارد.

برنامه اتمی ایران از نقطه نظر نظامی محکوم به شکست است. این برنامه کشورهای دیگر منطقه را که بسیاری از آنها دارای ثبات نیز نیستند، مجبور میکند به توسعه سلاح هسته ای روی آورند که با توجه به نزدیکی زیاد کشور بکاربرنده بمب با کشور مورد هدف، از هر گونه منطق کاربردی نظامی نیز بی بهره می باشد. مسابقه تسلیحاتی که در پی میآید منجر به آن خواهد گشت که بودجه های نظامی در این کشورها افزایش سرسام آور یافته، منطقه را باز هم هر چه افزونتر نظامی گرداند و فرایند توسعه اجتماعی و اقتصادی را به قهقهرا برد. بهترین روش برای جلوگیری از ساختن بمب اتم توسط این رژیم تشویق به برقراری یک دموکراسی درونزا در ایران است.

چرا دولت ایران ،آمریکا را به یک چنین عامل تعیین کننده ای در سیاست داخلی کشور تبدیل کرده و مستمرا از آن هم چون مترسکی برای ترساندن مردم و سرکوب هر جنبشی که بتواند موجودیتش را به خطر اندازد استفاده میکند؟ پاسخ این سؤال این است که رژیم های متوالی (در طول چند دهه گذشته) تمامی پایه های داخلی (و تاریخی) قدرتهای استبدادی را به تدریج از میان برده اند: اقتصاد سنتی بر پایه مالکیت های بزرگ و بازار، سلطنت، و حال روحانیت، که توسط سپاه پاسداران ضعیف شده و به حاشیه رانده میشوند.

به عنوان مثال شاه با از بین بردن مالکیت بزرگ زمین پایگاه اقتصادی قدرت خود را از بین برد. انقلاب 1979 نیز به نوبه خود آخرین پایگاه قدرت سیاسی را با از بین بردن سلطنت از میان برداشت. انقلاب 1979 بر آن بود تا آن ساختارهای قدرت را با قدرتی دمکراتیک و منتخب جمهور مردم جانشین کند و به سلطه سیاسی گروه های قدرت در ایران پایان داده و ایران را کشوری حقیقتاٌ مستقل بسازد که اجازه ندهد باز هم تحت سلطه قدرت های بیگانه قرار گیرد. اما اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب، روحانیت، برای به انحصاردر آوردن قدرت برعلیه من- اولین رییس جمهور منتخب جمهوری نوخاسته- ودر واقع بر علیه مردمسالاری، کودتا کرد.

جنبش اخیر مردم ایران سپاه پاسداران، این قدرت واقعی پشتیان رژیم، را وادار کرده است به خط مقدم صحنه آمده و طبیعت واقعی خود را آشکار نماید. سپاه پاسداران کنترل بخش بزرگی از حکومت ، پارلمان وقوه قضاییه را در اختیار دارد. آنها هم چنین بیش از 70 در صد اقتصاد را در کنترل دارند و منبع اصلی فساد در کشور میباشند.

روحانیت حاکم، که امروز به زوال مشروعیت خود آگاه میشود، برای ادامه حاکمیت خود در سی سال گذشته همواره به سیاست خارجی کشورهای بیگانه متکی بود. با آمریکا تقابل، با ژاپن و اروپا سازش، و با روسیه سیاست تسلیم را بکار می گرفت ، و اگر از استفاده از روابط با قدرت های خارجی و در مقابل یکدیگرقرار دادنشان محروم گردد، دولت- که در واقع به دلیل رویگرداندن بسیاری از روحانیان بسیار شکننده شده است-
قادر به ادامه حیات نخواهد بود.

تهدید اوباما

سیاست های تهاجمی حکومت بوش (پسر) و حکومت های اسراییل هدیه ای آسمانی برای رژیم بودند تا چند صباحی دیگر به حیات خود ادامه دهد. اما سیاست عدم مداخله باراک اوباما بطور جدی ادامه بقاء رژیم را تهدید می کند. اگر آقای اوباما گامی فراتر بردارد و سیاست » بیطرفی فعال» را در پیش بگیرد ، و اگر اروپاییان نیز این سیاست را دنبال کنند، رژیم ایران آخرین حربه سیاسی در استفاده از خطر تهدید آمریکا را از دست خواهد داد. ملت ایران نیازمند آن هست که غرب با درگیر نشدن در بازی بحران سازی رژیم ایران، که برای ادامه حیات خود به آن ها دست خواهد زد، از مداخله در جنبش آن ها خودداری کند.

البته منظور از «بیطرفی» نه بی تفاوتی، بلکه در واقع از میان بر داشتن هرگونه تهدید حمله نظامی وتحریم اقتصادی است. از طرف دیگر منظور از «فعال» بودن نیز آن است که همزمان با اعتراض به تجاوزات به حقوق بشر، داراییهای اعضای عالی مقام رژیم در بانک های غربی افشا گردند، از فروش دستگاه هایی که برای سانسور و نیز سرکوب مردم بکار میروند جلوگیری گردد، و نهایتا فرایند محاکمه سران رژیم، در دادگاه های بین المللی، به اتهام جنایت بر علیه بشریت فراهم شود.
تحت چنین شرایطی، حتی اگر رژیم حاکم، با اعطای قراردادهای پر منفعت، به باج دادن به چین و روسیه ادامه دهد، سیاست «بیطرفی فعال» موجب تقویت انگیزه جنبش مدنی ایران برای ادامه مخالفت با آن خواهد شد. در حقیقت ما امروز شاهد شعارهای «مرگ بر روسیه و چین» در خیابان های ایران هستیم که پیش از آن هرگز شنیده نشده بودند.

رهبران دولت ایران و سران سپاه پاسداران میدانند که نیازمند بحرانهای بین المللی هستند تا با ادعای دفاع از کشور به حیات خود ادامه دهند . اتخاذ سیاست «بیطرفی فعال» توسط آمریکا و هم پیمانانش طریق پیش رو بسوی ایرانی آزاد و مستقل است. مافیای نظامی-مالی حاکم بر ایران بدون بحران های بین المللی و تحریکات آمریکا چندان دوام نخواهد آورد.

http://www.inthesetimes.com/article/5735/the_case_for_active_neutrality

بیان دیدگاه