دیدگاه پنجم: برای آقای کدیور

سکولاریزم ایده یک کثرت بدون وحدت است که اگر چه دموکراتیک است اما بی کفایت و فاقد کارآمدی ست. برعکس لائیسیته ایده «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» است. لائیسیته آزادی و دموکراسی را به همراه کفایت و کارآمدی در خود دارد. دروازه شهر دموکراسی با کلید لائیسیته و شهروند –خدایی گشوده می شود.

دکتر شریعتی با همه نقدهایی که بر او وارد شده ، یک تفاوت عمده با روشنفکری دینی پس از انقلاب دارد. شریعتی دغدغه «عدالت اجتماعی» داشت و آن تحریف تاریخی در دین(گذاشتن کلمه«انقلاب اسلامی»به جای «اسلام» با تمام پیامدهای نظری و عملی اش) ناشی از این دغدغه بود اما روشنفکری دینی پس از انقلاب دغدغه «دین» داشت ، دارد و همه مفاهیم اجنماعی از جمله دموکراسی،سکولاریزم و…(عدالت که اصلا اهمیتی ندارد) را بر اساس آن دغدغه تحریف می کند. امروز زمان آن فرارسیده است که روشنفکران مسلمان این دورباطل را بشکنند و به جای هر روایتی از سکولاریزم دغدغه های دینی و دغدغه های اجتماعی را از همدیگر جدا کنند. این جداسازی و جداگانه پرداختن به دغدغه های ذاتا منفصل به ما این امکان را میدهد که از آن «پیچ اپیستمه» که آقای دباشی می فرمایند عبور کنیم. ما نمی خواهیم روشنفکران مسلمان دغدغه اجتماعی نداشته باشند بلکه می خواهیم (و به آنها اعتماد داریم شاید بیشتر از سکولارها) از موضع جداگانه و از روی دغدغه اجتماعی به این مسائل بپردازند و نیز از موضع جداگانه به دغدغه های دینی شان بپردازند. بدون این اتفاق سوبژکتیو ، سکولاریزم مساله را حل ناشده باقی می گذارد. لذا سکولاریزم (عینی،ذهنی یا هر جور دیگرش)را ایده ای مبهم و محل مشاجرات بیهوده و مضر می دانیم. اگر قبول دارید که در حوزه عمومی انسان شارع و قانونگذار است(وگرنه «قانون» مطلقا بی معنی ست) پس به عنوان «شهروند» روشنفکر مسلمان و با دغدغه شهروندی و اجتماعی در این حوزه مداخله کنید.

آقای کدیور در مقاله ای در سایت جرس دیدگاههای مطرح در فضای کنونی ایران را به چهار دیدگاه محدود کرده و در نهایت از «امکان تجربی» یک دیدگاه دفاع کرده اند. به نظر ما این چهار دیدگاه از آنجهت که «دولت محور»ند مساوی و هم ارزند. اگر قبول داشته باشیم که «خدای شارع»مرده است(من درباره خدای عرفانی،خدای اخلاقی و خدای فلسفی اظهار نظر نمی کنم) و «انسان شارع» جانشین او در زمین شده است(چیزی که اقبال لاهوری تحت عنوان فلسفه ختم نبوت مطرح می کند) دیگر بسیاری از بحث ها خاتمه یافته است. مردم و نه دستگاه دولت جانشین خدایند. این دیدگاه که مبتنی بر «مرگ خدای شارع در عرصه عمومی» ست را من «دیدگاه لائیک» می نامم. لائیسیته برخلاف سکولاریزم پایان اندیشه خدا نیست بلکه تنها مرگ حاکم-خدایی است. خدای حاکم مرده است و انسان خدای کوچک زمین شده است. مراد از انسان «حاکم اشمیتی» نیست بلکه مردم منظور نظر است. واژه لائیک مطابق فرهنگ لغت دو معنا دارد1-مربوط به عموم مردم 2-بی خدا. بی خدایی به عنوان یک وضعیت نرمال و دائمی خودویرانگر است. مرگ خدا مرگ انسان را در پی دارد. بنابراین لائیسیته مورد نظر ما تنها یک وضعیت گذار و استثنائی است. مرگ یک خدا (مرگ خدای شارع جمهوری اسلامی)باید با تولد خدایی تازه پی گرفته شود و گرنه مرگ مغزی انسان را درپی دارد. «شهروند-خدایی»ایده مرکزی دیدگاه لائیک است. حقوق شهروندی اگر چنانچه هانا آرنت می گوید بخواهد بعد از مرگ طبیعت و تاریخ به «بشریت» متوسل شود بی نتیجه است. برعکس این حقوق بشر است که باید به حقوق شهروندی اتکا کند تا سرپا بماند. ما نمی توانیم از ایده «خدا» دست بکشیم نه به عنوان یک ایده تنظیمی بلکه به عنوان یک واقعیت نومنال. خدا باید به زمین بیاید و ما را نجات دهد.

سکولاریزم ایده یک کثرت بدون وحدت است که اگر چه دموکراتیک است اما بی کفایت و فاقد کارآمدی ست. برعکس لائیسیته ایده «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» است. لائیسیته آزادی و دموکراسی را به همراه کفایت و کارآمدی در خود دارد. دروازه شهر دموکراسی با کلید لائیسیته و شهروند –خدایی گشوده می شود.

حبیبی خو

مراجعه شود به :
http://haghighatnews4.wordpress.com/2010/04/27/محسن-کدیور-با-“قانون-اساسی-جمهوری-اسل/

بیان دیدگاه