فراز و فرود نهضت

این روزها بر هیچ کس ساده نمی  گذرد؛ بغضی فروخفته گلویمان را فشرده، حسرتی عمیق در جانمان نشسته، فریادی پرسکوت بر لبانمان خشکیده و ابهامی شگفت از این همه جفا بر ضمیرمان پرده افکنده … اما علاوه بر این مهمانان همیشگی، این روزها، همزمان با سالروز تاسیس نهضت آزادی ایران، با پرسشی نو دست در گریبانم: « بر سر این جمع کهن چه خواهد آمد؟» البته به هیچ وجه پاسخی سیاسی برای این سوال نمی جویم و سرنوشت سیاسی یک حزب دغدغه ی این روزهایم نیست. من نگران انسانهایی هستم که دوستشان دارم و  زیستن مومنانه و امیدوارانه آنان همواره برایم الگو بوده است و می خواهم بدانم این رکود فعالیت سیاسی به معنای مرگ پرحسرت آن همه امید و آرمان است؟


 
این سکوت بیرونی، آبستن چیست؛ پشیمانی و دودلی یا آرزوهایی نو؟ در حال اوج گرفتنیم یا سقوط کردن؟ این نوشته البته در جستجوی پاسخی تحلیلی برای این پرسشها نیست و تنها دل نوشته ای است کوچک برای اداء دین به یک جریان بزرگ و نیز برای آرام کردن خود؛ همین و بس.

یافتن پاسخ این پرسشها کاملا بستگی به تعریف ما از نهضت دارد. اگر این جریان را به بیانیه ها، مواضع، جلسات و ساختار حزبی اش بشناسیم، این روزها دیگر نه تشکیلاتی باقی مانده و نه جلسه و بیانیه ای؛ و با این حساب، تکلیف پاسخ سوال ما نیز روشن است. اما به نظرم باید کمی عمیق تر نگاه کنیم و ببینیم چه خصلتهایی این جریان را برپا داشت و استمرار بخشید و آیا امروز دوران اوج آن ویژگیهاست یا دوران افول. از میان همه ویژگیهایی که می توان برشمرد، من بر اساس تجربه زیسته ی خود در این خانواده، معتقدم پای سه خصلت بسیار کلیدی در میان است که درک و فهم این سه، برای روزهای کنونی ما بسیار راهگشا خواهد بود.

خصلت اول؛ ارزیابی و بازسازی خویشتن: این جمع بیش از آنکه سیاست شناسان و جامعه شناسان و دین شناسان بزرگی باشند، خودشناسان برجسته ای بوده اند و همواره ارزیابی درستی از خویشتن داشته اند. به همین جهت هم موقعیت ها و فرصت های بزرگ تاریخی و سیاسی، آنها را از خودشان جدا نمی ساخت. به عنوان نمونه استعفای دولت موقت به نظر نگارنده بیش از آنکه ناشی از ارزیابی فضای سیاسی، آینده سیاسی، وضعیت اجتماعی یا از این دست مسائل باشد ناشی از ارزیابی درستی است که بازرگان و دوستانش از خویشتن داشته اند. اینکه ما با تعریفی که از خودمان به عنوان انسان داریم، قادر نیستیم در چنین شرایطی کار کنیم و کنار می رویم. در کنار این ارزیابی، نکته بسیار مهمتر، بازسازی خویشتن است.

شاید حکایت آن پیرمرد را شنیده باشید که با تقلای بسیار در جنگل درخت می برید و ساعتها برای بریدن یک درخت وقت صرف می کرد. ناظری که ماجرا را تماشا می کرد، به قصد خیر به او نزیک شد و گفت که پیرمرد چرا اره خود را تیز نمی کنی که اینقدر به دردسر نیفتی. پیرمرد هم در جواب گفت : اصلا حرفش را هم نزن . من چنان گرفتارم و اینقدر کارم زیاد است که فرصت تیز کردن اره خود را نمی یابم. واقعیت این است که برخی از ما چنان درگیر فعالیت سیاسی و اصلاحات بیرونی بوده ایم، که از خودمان وامانده ایم و به همین جهت اره هایمان برش ندارد.

دقت کنیم که برای بازسازی خویشتن بسان تیز کردن اره باید از کار بازبایستیم، کمی به خودمان نگاه کنیم، با خود سخن بگوییم، خود را عتاب کنیم، تحسین کنیم، بر خودمان بشوریم و … بزرگان نهضت به میزانی که در جمع و در متن فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضور داشتند، خلوتهای پررنگی داشته اند و مرتب در حال ارزیابی و بازسازی خویشتن بودند. آیا ما امروز اینچنین دغدغه توسعه خویشتن را در کنار توسعه جامعه داریم؟ به عبارت دیگر، در کنار مدیریت استراتژیک، مدیریت زمان، مدیریت فضای سیاسی، مدیریت سرمایه اجتماعی، مدیریت افکار عمومی و هزاران مدیریت دیگری که از آن سخن می گوییم و بدان محتاجیم، نهضت هرگز از «مدیریت خویشتن» غافل نبوده است.

خصلت دوم؛ آخرت اندیشی و پایان نگری: نقاش یا نجار ماهری را در نظر بگیریم که تصویر روشنی از محصول خود در ذهن دارد و در تمام ماههایی که روی اثر کار می کند، زنده ترین تصویر در ذهنش، صورت نهایی کار است که منبع الهام اوست. نهضت در فعالیت سیاسی خود، آنچنان تصویر نهایی را شفاف می دیده و آخرت بین بوده که بعد زمان و فراز و فرود روزگار این تصویر را مخدوش نساخته؛ یعنی اسیر بعد زمان نبوده و مواضعش بر مبنای نزدیک ترین وقایع به لحاظ زمانی اتخاذ نشده است. به عبارت بهتر، جو زمانه هیچ گاه بر این جریان سیطره نیافته است. به همین جهت است که گاهی با خواندن بیانیه بیست یا سی سال پیش نهضت گمان می کنیم آن بزرگان امروز را دیده بودند. این به دلیل شفافیت و وضوح تصویر ذهنی است که البته این خود ناشی از ایمانی عمیق است.

خصلت سوم؛ فردگرایی: این عنوان شاید بسیار مناقشه برانگیز باشد. چگونه می توان در بیان خصلتهای یک گروه سیاسی که در تمام حیات خود بر نگرش جمعی، خرد جمعی و تصمیم جمعی تاکید نهاده، بگوییم که اعضاء آن فردگرا هستند. همین ابهام، لزوم توضیح بیشتر این بند را آشکار می سازد. در قرآن آیه ای هست که فخر رازی در تفسیر خود می گوید همین یک آیه جان کلام قرآن را آشکار می سازد: «و لقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره/ شما را تک به تک بازمی گردانیم همانگونه که ابتدا فرد به فرد آفریدیم». تاکید آیه بر این نکته است که هیچ چیز و هیچ کس از بار مسئولیت انسان کم نمی کند.

در حالی که در بسیاری موارد برای ما کار جمعی و خرد جمعی راهی است برای کاستن از بار مسئولیت خود. دنبال گروهی می گردیم که ما را از اضطراب تصمیم گیری برهاند و احیانا اگر خطایی رخ داد و مورد سوال واقع شدیم، بار خطایمان را کل جمع بر دوش بکشد. این راهکار هرچند در زندگی این جهان و با معیارهای این دنیا، سازگار است اما در پیشگاه الهی، هرکس به تنهایی مسئول کارهای خود است. من احساس می کنم تصمیم گیریها در نهضت، با چنین فردگرایی مومنانه ای گره خورده است و خرد جمعی راهی است برای کشف بهترینها و نه حربه ای برای کاستن از بار مسئولیت.
و اما…
مرور این سه خصلت، نشان می دهد که ماهیت نهضت، برخلاف یک حزب سیاسی به گونه ای است که همواره در اوج رکود، بذر جوانه ای نو در جانش می شکفد. زیرا در شرایط سختی و محدودیت، آن سه خاصیتی که ذکرش رفت، بیشتر شکوفا می شود. در دوران رکود بیشتر به ارزیابی و بازسازی خودمان می رسیم؛ در دوران سختی، آخرت اندیش تر می شویم، و وقتی برای فعالیت جمعی فضا بسته می شود، به ناچار فردگراتر می شویم. با این حساب، این روزها، ایام اوج گیری است. تجربه تاریخی هم نشان داده که سختی ها و فشارها، جان بیشتری به ما دمیده است.

دلیلش این است که ما یک حزب سیاسی نیستیم که با بیانیه و جلسه و میتینگ خود را تعریف کنیم. جمع ما مجموعه ای از انسانهای میانمایه ای نبوده است که عمل سیاسی برای آنها هویت ایجاد نماید و با تعطیلی عمل سیاسی، بود و نبودشان به مخاطره بیفتد. البته باید مراقب باشیم؛ چون شرط اساسی همه اینها، حفظ خصلتهایی است که ذکرش رفت. اگر تعادلمان را از دست بدهیم و بجای بازسازی خود گرفتار درویش مسلکی شویم، بجای آخرت اندیشی به ورطه ناامیدی بیفتیم و از فرط فردگرایی به دامان جمع گریزی بیفتیم، آن وقت از درون می پوسیم. اما عمیقا احساس می کنم که اگر ایمانمان را نبازیم و خداوند و سنتهای خلقتش را مومنانه باور داشته باشیم، این پاییز سخت و این زمستان سرد، نه تنها ما را از میان بر نمی دارد بلکه آفات را از ما دور می کند و میوه های بهاریمان را سالم تر و رنگارنگ تر می کند. پس بدون تردید این روزها، روزهای اوج ماست؛ به شرط آنکه بسان دانه ای باشیم که در قلب زمستان جوانه امیدش را محافظت می کند و هرگز به آن خیانت نمی کند.

بر همین اساس معتقدم این روزها بجای خواندن کتابهای سیاسی و تحلیلی، شاید بهتر باشد از منظری دیگر خودمان را بیابیم. زندگینامه بازرگان را بخوانیم، امیدواریها و بیمهایش را از نزدیک حس کنیم، وصیت نامه ساده او را چندین و چندبار ببینیم؛ زندگی طالقانی را نگاه کنیم و با ضمیر و وجدان او بیشتر همنشین باشیم تا با اندیشه هایش، سحابی را لمس کنیم، آن قامت های خمیده را به یاد بیاوریم، آن صداهای استوار در اوج خمودی و تیرگی را نجوا کنیم، آن نگاههای نافذ و آرام را حس کنیم. اینها به مراتب بیش از مواضع سیاسی این بزرگان به درد این روزهای ما می خورد. فراموش نکنیم که این همه در سالهای طولانی زندان و رکود بدست آمد نه در متن فعالیت سیاسی. اینان به اندازه کافی وقت برای تیز کردن اره هایشان داشتند و به همین جهت با اندک حضوری در فضای فعالیت جمعی، آنچنان موثر بودند که بعد از این همه سال، همچنان شگفتی آفرین و درس آموز است.

برای درک این اصل کلی حتی شاید لازم نباشد آنقدر هم دور برویم؛ همین فرید طاهری خودمان، مگر سکوت مومنانه اش را زندان می تواند از او بگیرد؟ یا مگر زندان می تواند عماد بهاور را از عمادبودن و استوار بودن بیندازد؟ یا مگر این حبس طولانی می تواند خنده های امیدوارانه امیرحسین کاظمی را از او بستاند؟ برای آزادی این عزیزان از صمیم جان دعا می کنیم اما معتقدم این زندان نه تنها هیچ چیزی از آنان نمی کاهد که آنان را فریدتر، عمادتر و امیرتر می کند. این خاصیت انسانهای بزرگ است که موقعیت بیرونی تعیین کننده وضعیت درونیشان نیست. من یقین دارم که این دوستان و سایر عزیزانی که شرایط سخت تری به نسبت ما می گذرانند، امیدوارانه تر، شجاعانه تر، مومنانه تر و حکیمانه تر زیست می کنند و تا چنین انسانهای صبوری در جمع ما هستند، فارغ از اینکه شرایط اجتماعی و سیاسی چه چیزی بر ما تحمیل کند، در اوج خواهیم ماند. از خداوند بزرگ برای همه این عزیزان، آزادی و رهایی می طلبم و به روان پاک رفتگان نهضت درود می فرستم که در پرتوی استواری آنان، اندیشه های بزرگی میهمان جانهای ما گشت. ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.

بیان دیدگاه