در ادامه اظهار نظرهای هم جهت توسط طیف نزدیک به اصلاح طلبان دینی، آقای مهاجرانی نیز یک بار دیگر جنبش سبز را منحصر به طیف خاصی که در چارچوب انقلاب، نظام و اندیشههای آیت الله خمینی قرار بگیرند معرفی نموده است. نوشته زیر بخش دوم مقالهای است که تیرماه سال گذشته در وبلاگم منتشر کردم و اکنون به مناسبت فرمایشات آقای مهاجرانی با حذف بخش اول آن (که مروری بر تاریخچه انحصار طلبی در نیم قرن گذشته در ایران بود) در سایت خودنویس منتشر می شود.
آنچه پس از بیست و دوم خرداد هشتاد و هشت از سوی حکومت در ایران انجام گرفت، نه پدیده ای جدید، بلکه ادامه همان سیاست و روش تمامیت خواهانه ای است که ریشهای دیرین در نظام سیاسی ما دارد و در نیم قرن گذشته نیز به دفعات رخ نموده است. اگر به خیل ایرانیانی که امروزه در در کنارجنبش سبز و همراه با آن به سرکوب حکومتی در ایران معترضند نگاهی بیاندازیم، در میان آنان طیفهای گوناگونی از سلیقه های مختلف سیاسی را میبینیم که نقطه مشترکشان به واقع تنها یک مساله است: در دورانهای متفاوت و در مراحل مختلف از فرایند تصمیمگیری برای سرنوشت کشورشان و مشارکت در سازوکار سیاسی آن محروم شدهاند.
حامیان حکومت شاهنشاهی، مخالفان انقلاب و ملیون غیر مذهبی، ملی مذهبیهای هم جهت با انقلاب، وابستگان گروههایی که در دهه شصت از چرخه قدرت طرد شدند، اصلاحطلبان و روزنامه نگارانی که در دوران اصلاحات مورد تعقیب قرار گرفتند و به خارج پناه آوردند و بسیاری دیگر فعالان مدنی و دانشجویی و صنفی، همه بیش و کم در کنار یکدیگر ایستادهایم و وجه مشترک همه ما، چه چپ گرا باشیم و چه راست گرا، چه مسلمان باشیم و چه بی دین و چه مشروطه خواه باشیم و چه جمهوری خواه، تنها در یک مساله است: همه ما را از حق مشارکت در سازو کار سیاسی و تعیین سرنوشت کشورمان محروم کردهاند. دایره خودیهای نظام روز به روز تنگ تر میشود. عدهای محدود با بینش سیاسی خاص، خود را مالک بر جان و مال و ناموس مردم و سرمایه های کشورمان ساختهاند و در این راه از بکارگیری خشونت و نیروی نظامی ابایی ندارند.
نباید هرگز فراموش کنیم که آنچه ما را بیش از پیش در یک جبهه قرار میدهد، مفهومی بیش از یک دشمن مشترک است: این دردیاست مشترک. خامنهای و احمدینژاد و مصباح و یزدی مشکل اصلی ما نیستند، همانطور که شاه و خمینی نبودند و عمرشان که به سر رسید رفتند و اینها هم دیر یا زود میروند. مشکل اصلی روحیه تمامیت خواهی است که سالهای سال ما را به جان هم انداخته و در تمام مناسبات ما ریشه دوانده. آنجا که به تخریب یکدیگر میپردازیم و برای از میدان به در کردن دیگری از دروغ و افترا مدد می جوییم، خواسته یا ناخواسته قدم در مسیری نهادهایم که آخر آن کودتای نظامی و زندان و شکنجه و اعدام و محرومیت مخالف از حق مشارکت در تصمیم گیری و بیان انتقاداتش است.
اکنون که تحولات سیاسی و اجتماعی ما را یک بار دیگر در راه مطالبه حقوق پایمال شده خود در کنار هم قرار داده، بیایید هشیار باشیم و این بار اجازه ندهیم تا اهریمن استبداد و تمامیت خواهی وجدان ما را به خواب ببرد. حاکمیت این دیکتاتور هم مانند بقیه دیکتاتورهایی که پیش از او آمدند فانی ست، اما روح تمامیت خواهی و زورگویی همواره در کمین خواهد ماند تا در فرصتی مناسب یک دیکتاتور دیگر و ستم پیشه ای دیگر را زیر نام و بیرقی دیگر بر ما حاکم کند.
بیایید قدر این فرصت تاریخی را بدانیم و مطالبات خود را نه در حاشیه و بلکه در متن و اصل موضوع متمرکز کنیم. بیایید همه با هم خواهان نظامی دموکراتیک و چند صدایی شویم که در آن برای همه ما جایی وجود داشته باشد. نظامی که در آن افراد شایسته و لایق، فارغ از دین و عقیده و گروهبندیها، به انتخاب ما مردم در مصدر کار بنشینند و آنان که در اقلیتند نیز بتوانند با بیان و ارائه آرای خود، حقوق اقلیت همراه با خود را پاس بدارند. نظامی که در آن حقوق و وظایف افراد در چارچوبی جز انسان بودن و ایرانی بودن آنان تعریف نشود. نظامی که در فرهنگ لغت آن واژه هایی چون «خودی و غیر خودی» وجود نداشته باشند و هیچکس را نتوان با هیچ تعریفی «دشمن نظام» خطاب کرد. نظامی که مشروعیت خود را از مردم بگیرد و دولتمردان انتخابی در آن همواره زیر ذره بین سنجش افکار عمومی و رسانههای مستقل و منتقد قرار داشته باشند تا دیگر هیچ سیاستمداری نتواند خودسر و مستبد شود و به خود جرات دهد که با رای مردم بازی کرده و به شعور و وجدان عمومی توهین کند. نظامی که در آن هیچ ایرانی، تلخی مفهوم «پناهنده سیاسی بودن» را با گوشت و پوست خود احساس نکند.
شبیر شیدا/خودنویس
Filed under: تحلیل |
خودتون هم نمی دونید از این کشور چی میخواین
اون بدبخت اگه آدم بود که این همه پرونده علیه کشور خودش نداشت